واژه های از جنس آسمان



شاید همین باشد.
درختی جوانه بزند.
برگی سبز شود.
و آنگاه زرد شود.
روزی از درخت جدا شود.
تا در مسیر باد.
آخربن ترانه اش را زمزمه کند.
و آن وقت برای همیشه تمام شود.

روزگار خوبی نیست.
هیچ وقت هم خوب نبود.
و قرار هم نیست خوب شود.
اما نمی شود هم آخر قصه را.
به جلو کشید.
یا روی دور تند زندگی را.
به جلو برد تا زود تمام شود.
باید بود و باید بود و باید بود تا انتها.

این طور زندگی کردن.
درد دارد.
با احساس بودن.
در هوای سرد تنهایی.
استخوان های آدمی را که هیچ.
قلب را هم خواهد پوساند.
جوری که نسیم یک داستان تلخ.
تمام مرا از هم بپاشاند.

کاش من.
خواب آن تک درخت میان مزرعه بودم.
و این لحظه ها کابوس زمستان.
که روزی به پایان خواهد رسید.
گاهی چون باران از این کابوس.
جانم به لب می رسد.
انگار سال ها گذشته.
و من در همان روز اول مانده ام.

من معنی یلدا را خوب می دانم.
معنی بلندای انتظار را.
و معنی شبی که صبح نمی شود.
بلکه توقف می کند.
و بعد از آن.
دیگر هیچ چیز مثل سابق نمی شود.
همیشه شب یلدایی هست.
که سرد و تاریک است مثل مرگ.

چه کسی خواب این شب یلداها را.
در قنداق خفه می کند.
تا تمام شب های دیگر.
از شیون گوش خراش فکر.
صداها را بخشکاند.
من معنی یلدا را خوب می دانم.
معنی شبی که تمام نشد.
بلکه ماند و ماند به انتظار تا همیشه.

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

یادداشت های یک خبرنگار محیط زیست مطالب آموزشی عربی آَشپزی های دلچسپ شرکت مهندسی مهدیس آسانبر narvantr بازرگانی سایناویژن بروزترين کتاب‌هاي کودک بانکداران بام ایران jelvecbaharan